پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

پشت بوم گردی پارسایی

یه عصر دل انگیز تابستونی، با مامان و مامان بزرگ و بابابزرگ رفتیم بالا پشت بوم. دیدن مناظر کوچه ها و محله مون، کوه ها و دشت ها،  درخت ها، ماه و آسمون و اون دور دورها در اون بالا برام خیلی جالب بود. اینم عکساش، اینجاها من ۸.۵ ماهمه: حتی از کولرها هم بازدید کردم. ...
19 شهريور 1399

سرویس خواب جدیدم تو خونه مامان بزرگ

من یک تخت هم خونه مامان بزرگ و بابابزرگ دارم. یک روز مامان بزرگ برای این تختم با پارچه خوشگل گلداری، رو تختی و روتشکی دوخت و انداخت روشون. منم وقتی این سرویس خواب جدیدم رو دیدم ، کلی ذوق کردم و خندیدم. ...
18 شهريور 1399

خاله مهربون من

یک خاله مهربون دارم که وقتی می یاد، کلی می خندم و بهم خوش می گذره. مثل این عکس که به کارهای خاله ام دارم می خندم: تو این یکی عکسم هم خاله ام داره به من هلو میده بخورم و منم با کیف دارم می خورم. چون هلو خیلی دوست دارم. خاله ام برام لباس های خوشگل هم می خره که خیلی ازش ممنونم. خودمونیم ها، خاله داشتن خیلی خوبه ها و خودش یک نعمت بزرگه برای ما کوچولوها....
18 شهريور 1399

ریلکسیشن تو کالسکه

سوار کالسکه که میشم و می برنم حیاط یا بیرون، ریلکس می کنم و آروم میشم و حتی خوابم می بره. مثل این عکس ها از من پستونکی در حیاط تو کالسکه که به اصطلاح ریلکس کردم: اینجا هم کنار لاله عباسی های  خوشگل حیاط، دیگه خوابم برده: همین طور که در عکس ها می بینید، من عاشق پستونکم و با پستونک زود خوابم می گیره....
18 شهريور 1399

زور زدن

وقتی تو ماه نه وارد شدم، نمی دونم چرا یبوست گرفتم و شکمم سفت کار می کرد. شاید به خاطر غذاهای کمکی و کم آب خوردن منه. ولی هر چی بود، با تلاش های مامان و دادن میوه جات و آب بیشتر به من مشکلم حل شد. اینم عکس منه در حال زور زدن: ...
18 شهريور 1399

بازی با کرییر

کرییر سابقم که دیگه برام کوچیک شده، حالا شده وسیله بازیم و هی تکونش میدم و باهاش ور میرم. اینم منم تو کرییر که به دستش آویز نصب کردند که من تکونشون بدم و بازی کنم. ...
18 شهريور 1399